چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی که صبح فام شد از راه و شام‌گون آمد در آفتاب نبینی که شد اسیر کسوف چو تیغ زنگ زده در میان خون آمد میار طعنه در آن کش سموم بادیه سوخت که آن سفر ز عذاب سقر فزون آمد مکن به لون سیه دیگ را شکسته، ببین که از دهان کدام اژدها برون آمد خاقانی : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۱۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/27802