ای بنده بازگرد، به درگاه ما بیا
بشنو ز آسمانها، حی علی الصلا
درهای گلستان ز پی تو گشاده ایم
در خارزار چند دوی، ای برهنه پا؟
جان را من آفریدم و دردیش دادهام
آن کس که درد داد، همو سازدش دوا
قدی چو سرو خواهی، در باغ عشق رو
کین چرخ کوژپشت کند قد تو دوتا
باغی که برگ و شاخش، گویا و زنده اند
باغی که جان ندارد، آن نیست جان فزا
ای زنده زاده چونی، از گند مردگان؟
خود تاسه مینگیرد ازین مردگان تو را؟
هر دو جهان پر است ز حی حیات بخش
با جان پنج روزه قناعت مکن ز ما
جانها شمار ذره معلق همیزنند
هر یک چو آفتاب در افلاک کبریا
ایشان چو ما ز اول خفاش بودهاند
خفاش شمس گشت از آن بخشش و عطا
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۹۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/2821