ایا خسروی کز پی جاه خویش فلک را به جاهت نیاز آمدست ازین یک غلام تو یعنی جهان که با خفته بختم به راز آمدست که داند که بی‌صبر کوتاه عمر به رویم چه رنج دراز آمدست نگوئیش کاندر جفای فلان ز ما کی ترا این جواز آمدست به کشتی نوحم رسان هین که غم چو طوفان به گردم فراز آمدست ترا سهل باشد مرا ممتنع نه پای تو در سنگ آز آمدست بده زانکه کارم درین کوچ تنگ تو گویی مگر ترکتاز آمدست از آن پس که اسبی و فرشیم نیست به زینی و یک خیمه باز آمدست انوری : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۵۶ - از الب ارغون فرش و اسب و زین و خیمه خواسته گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/28387