سبک تری تو از آن دم که می‌رسد ز صبا ز دم زدن نشود سیر و مانده کس جانا ز دم زدن که شود مانده یا که سیر شود؟ تو آن دمی که خدا گفت یحیی الموتی دهان گور شود باز و لقمه ایش کند چو بسته گشت دهان تن از دم احیا دمم فزون ده تا خیک من شود پرباد که تا شوم ز دم تو سوار بر دریا مباد روزی کندر جهان تو درندمی که یک گیاه نروید ز جمله‌ی صحرا فروکش این دم زیرا تو را دمی دگر است چو بسکلد ز لب این باد، آن بود برجا مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2855