صد دهل می‌زنند در دل ما بانگ آن بشنویم ما فردا پنبه در گوش و موی در چشم است غم فردا و وسوسه‌ی سودا آتش عشق زن درین پنبه همچو حلاج و همچو اهل صفا آتش و پنبه را چه می‌داری؟ این دو ضدند و ضد نکرد بقا چون ملاقات عشق نزدیک است خوش لقا شو برای روز لقا مرگ ما شادی و ملاقات است گر تو را ماتم است، رو زین جا چون که زندان ماست این دنیا عیش باشد خراب زندان‌ها آنک زندان او چنین خوش بود چون بود مجلس جهان آرا؟ تو وفا را مجو در این زندان که در این جا وفا نکرد وفا مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2870