روبهی می‌دوید از غم جان روبه دیگرش بدید چنان گفت خیرست بازگوی خبر گفت خر گیر می‌کند سلطان گفت تو خر نیی چه می‌ترسی گفت آری ولیک آدمیان می‌ندانند و فرق می‌نکنند خر و روباهشان بود یکسان زان همی ترسم ای برادر من که چو خر برنهندمان پالان خر ز روباه می‌بنشناسند اینت کون خران و بی‌خبران انوری : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۳۸۲ - در شکایت اهل زمان گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/28713