ای ز قدر تو آسمان در گو آفتاب از تو در خجالت ضو قدر و رای تو از ورای سپهر آفتابی و آسمانی نو دل و دست تو گاه فیض و سخا برده از ابر و آفتاب گرو بنده را صاحب استری دادست استری ماه نعل و گردون دو خلقت آسیاء کی دارد صفت آسیای او بشنو سنگ زیرین او همیشه روان گو در او آب و باد هیچ مرو ناو او از درون و او معکوس دلو او از برون و او در گو آسیابی چنین و باری نه بی‌شبانروز آسیابان رو انوری این همه مزیح ز چیست چند ازین ترهات شو هاشو خود به یک ره بگو که بی‌کارست آس دندانش ز آس کردن جو تا ترا جود صدر دولت و دین برهاند ز انتظار درو او تواند که کشت همت او هیچ بی‌ارتفاع نیست برو انوری : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۴۳۳ - در طلب جو گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/28764