الا ای روی تو صد ماه و مهتاب مگو شب گشت و بی‌گه گشت، بشتاب مرا در سایه‌ات ای کعبه جان به هر مسجد ز خورشید است محراب غلط گفتم، که اندر مسجد ما برون در بود خورشید بواب از این هفت آسیا ما نان نجوییم ننوشیم آب ما زین سبزدولاب مسبب اوست اسباب جهان را چه باشد تار و پود لاف اسباب؟ ز مستی در هزاران چه فتادیم برون‌مان می‌کشد عشقش به قلاب چه رونق دارد از مجلس جان زهی چشم و چراغ و جان اصحاب بخندد باغ دل زان سرو مقبل بجوشد خون ما زین شاخ عناب فتوح اندر فتوح اندر فتوحی توی مفتاح و حق فتاح ابواب ز نفط انداز عشق آتشینت زمین و آسمان لرزان چو سیماب بر مستانش آید می به دعوی خلق گردد برانندش به مضراب خمش کن، ختم کن، ای دل چو دیدی که آن خوبی نمی‌گنجد در القاب مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2919