آه از این زشتان که مهرو مینمایند از نقاب
از درونسو کاه تاب و از برونسو ماهتاب
چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون
دام دزدان در ضمیر و رمز شاهان در خطاب
عاشق چادر مباش و خر مران در آب و گل
تا نمانی زاب و گل مانند خر اندر خلاب
چون به سگ نان افکنی سگ بو کند آنگه خورد
سگ نهیی، شیری، چه باشد بهر نان چندین شتاب؟
در هر آن مردار بینی رنگکی، گویی که جان
جان کجا رنگ از کجا؟ جان را بجو، جان را بیاب
تو سؤال و حاجتی، دلبر جواب هر سؤال
چون جواب آید فنا گردد سؤال اندر جواب
از خطابش هست گشتی چون شراب از سعی آب
وز شرابش نیست گشتی، همچو آب اندر شراب
او ز نازش سرکشیده، همچو آتش در فروغ
تو ز خجلت سر فکنده، چون خطا پیش صواب
گر خزان غارتی، مر باغ را بیبرگ کرد
عدل سلطان بهار آمد، برای فتح باب
برگها چون نامهها بر وی نبشته خط سبز
شرح آن خطها بجو از عنده ام الکتاب
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۹۸
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/2922