بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب آورد آتشی که نمیرد به هیچ آب بنگر به خانه تن و بنگر به جان من از جام عشق او شده این مست و آن خراب میر شرابخانه چو شد با دلم حریف خونم شراب گشت ز عشق و دلم کباب چون دیده پر شود ز خیالش ندا رسد احسنت ای پیاله و شاباش ای شراب دریای عشق را دل من دید ناگهان از من بجست در وی و گفتا مرا بیاب خورشیدروی مفخر تبریز شمس دین اندر پی‌اش دوان شده دل‌های چون سحاب مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2934