یار آمد به صلح ای اصحاب ما لکم قاعدین عند الباب؟ نوبت هجر و انتظار گذشت فادخلوا الدار یا اولی الالباب آفتاب جمال سینه گشاد فاخلعوا فی شعاعه الاثواب ادب عشق جمله بی‌ادبیست امه العشق عشقهم آداب باده عشق ننگ و نام شکست لا راسا تری و لا اذناب لذت عشق با دماغ آمیخت کامتزاج العبید بالارباب دختران ضمیر، سرمستند وسط روض القلوب و الدولاب گر شما محرم ضمیر نه اید فاسالوهن من وراء حجاب شمس تبریز جام عشق از تو و خذ الکبد للشراب کباب مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2941