اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست تو ابر دروکش که به جز خصم قمر نیست ای خشک درختی که در آن باغ نرسته‌ست وی خوارعزیزی که درین ظل شجر نیست بسکل ز جز این عشق، اگر در یتیمی زیرا که جزین عشق تو را خویش و پدر نیست در مذهب عشاق به بیماری مرگ است هر جان که به هر روز ازین رنج بتر نیست در صورت هر کس که ازان رنگ بدیدی می‌دان تو به تحقیق، که از جنس بشر نیست هر نی که بدیدی به میانش کمر عشق تنگش تو به بر گیر، که جز تنگ شکر نیست شمس الحق تبریز چو در دام کشیدت منگر به چپ و راست، که امکان حذر نیست مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2957