سماع از بهر جان بی‌قرار است سبک برجه، چه جای انتظار است؟ مشین این‌جا تو با اندیشه خویش اگر مردی برو آن جا که یار است مگو باشد که او ما را نخواهد که مرد تشنه را با این چه کار است؟ که پروانه نیندیشد ز آتش که جان عشق را اندیشه عار است چو مرد جنگ بانگ طبل بشنید در آن ساعت، هزار اندر هزار است شنیدی طبل، برکش زود شمشیر که جان تو غلاف ذوالفقار است بزن شمشیر و ملک عشق بستان که ملک عشق ملک پایدار است حسین کربلایی، آب بگذار که آب امروز تیغ آبدار است مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2962