به جان تو که سوگند عظیم است که جانم بی‌تو در بند عظیم است اگرچه خضر سیرآب حیات است به لعلت آرزومند عظیم است سخن‌ها دارم از تو با تو بسیار ولی خاموشی‌ام پند عظیم است هرآن کز بیم تو خاموش باشد اگرچه خر، خردمند عظیم است هر آن کس کو هنر را ترک گوید ز بهر تو، هنرمند عظیم است فکندم خویش را چون سایه پیشت فکندن پیشت افکند عظیم است که بغداد تو را داد بزرگ است سمرقند تو را قند عظیم است حریصم کرد طمع داد قندت اگرچه بنده خرسند عظیم است بریدستی مرا از خویش و پیوند که دل را با تو پیوند عظیم است خمش کن همچو عشق ای زاده عشق اگرچه گفت فرزند عظیم است رکاب شمس تبریزی گرفتم که زین شمس زرکند عظیم است مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2968