مبر رنج ای برادر خواجه سختست
به وقت داد و بخشش شوربختست
اگر چه باغ را نیمی گرفتهست
ولیکن سخت بیمیوه درختست
گشاده ابروست و بسته کیسه
مشو غره که او را سیم و رختست
دو دستش را به تخته دوختستند
چه سود ار خواجه بر بالای تختست
وجودش گر چه یک پارهست چون کوه
سخایش مرده است و لخت لختست
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۴۹
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/2973