ز بعد وقت نومیدی امیدی‌ست به زیر کوری اندر سینه دیدی‌ست نبینی نور، چون دانی؟ تو کوری سیه نادیده کی داند سپیدی‌ست؟ قرین صد هزاران نقش و معنی نهان، تصریف سلطان وحیدی‌ست که جنباننده این نقش و معنی‌ست چو بادی رقص‌های شاخ بیدی‌ست مشو نومید از دشنام دلدار که بعد رنج روزه، روز عیدی‌ست که یبقی الحب ما بقی العتاب که هر نقصی کشاننده مزیدی‌ست رها کن گفت، به از گفت یابی یقین هر حادثی را خود ندیدی‌ست مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2974