در شهر شما یکی نگاری‌ست کز وی دل و عقل بی‌قراری‌ست هر نفسی را از او نصیبی‌ست هر باغی را از او بهاری‌ست در هر کویی از او فغانی‌ست در هر راهی از او غباری‌ست در هر گوشی از او سماعی‌ست هر چشم از او در اعتباری‌ست در کار شوید ای حریفان کاین جا ما را عظیم کاری‌ست پنهان یاری به گوش من گفت کاین جا پنهان لطیف یاری‌ست او بد که به این طریق می‌گفت کز تعبیه‌هاش دل نزاری‌ست او بود رسول خویش و مرسل کان لهجه از آن شهریاری‌ست نوحست و امان غرقگانست روحست و نهان و آشکاری‌ست گرد ترشان مگرد زین پس چون پهلوی تو شکرنثاری‌ست گرد شکران طبع کم گرد کان شهوت نیز برگذاری‌ست این جا شکریست بی‌نهایت این جا سر وقت پایداری‌ست خاموش کن ای دل و مپندار کو را حدیست یا کناری‌ست مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/2993