عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شده‌ست؟ هله چون می‌نزند ره، ره او را که زده‌ست؟ او ز هر نیک و بد خلق چرا می‌لنگد؟ بد و نیک همه را نعرهٔ مطرب مدد است دف دریده‌ست طرب را، به خدا بی‌دف او مجلس یارکده بی‌دم او بارکده‌ست شهر غلبیرگهی دان که شود زیر و زبر دست غلبیرزنش سخره صاحب بلدست خیره کم گوی خمش، مطرب مسکین چه کند؟ این همه، فتنهٔ آن فتنه گر خوب خدست مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3035