آن که بی‌باده کند جان مرا مست کجاست؟ وان که بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟ و آن که سوگند خورم جز به سر او نخورم و ان که سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست؟ وان که جان‌ها به سحر نعره زنانند ازو وان که ما را غمش از جای ببرده‌ست کجاست؟ جان جان‌ست وگر جای ندارد چه عجب؟ این که جا می‌طلبد در تن ما هست کجاست؟ غمزهٔ چشم بهانه‌ست و زان سو هوسی ست و ان که او در پس غمزه‌ست دلم خست کجاست؟ پردهٔ روشن دل بست و خیالات نمود وان که در پرده چنین پردهٔ دل بست کجاست؟ عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد وان که او مست شد از چون و چرا رست کجاست؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3036