روز و شب خدمت تو، بی‌سر و بی‌پا چه خوش است در شکرخانهٔ تو مرغ شکرخا چه خوش است بر سر غنچه بسته که نهان می‌خندد سایهٔ سرو خوش نادره بالا چه خوش است زاغ اگر عاشق سرگین خر آمد، گو باش بلبلان را به چمن با گل رعنا چه خوش است بانگ سرنای چه گر مونس غمگینان است از دم روح نفخنا، دل سرنا چه خوش است گر چه شب بازرهد خلق ز اندیشه به خواب در رخ شمس ضحی دیدهٔ بینا چه خوش است بت پرستانه تو را پای فرورفت به گل تو چه دانی که برین گنبد مینا چه خوش است؟ چون تجلی بود از رحمت حق موسی را زان شکرریز لقا، سینهٔ سینا چه خوش است که صدا دارد و در کان زر صامت هم هست گه خمش بودن و گه گفت مواسا چه خوش است مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3038