هم به بر این بت زیبا خوشکست من نشستم که همین‌جا خوشکست مطرب و یار من و شمع و شراب این چنین عیش مهیا خوشکست من و تو هیچ از این جا نرویم پهلوی شکر و حلوا خوشکست خجل است از رخ یارم گل تر با چنین چهره و سیما خوشکست هر صباحی ز جمالش مستیم خاصه امروز که با ما خوشکست بجهم حلقهٔ زلفش گیرم که در آن حلقه تماشا خوشکست شمس تبریز که نور دل‌ها است دایما با گل رعنا خوشکست مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3058