هر که بالاست مر او را چه غم است؟
هر که آن جاست مر او را چه غم است؟
که از این سو همه جانست و حیات
که ازین سو همه لطف و کرم است
خود ازین سو که نه سوی است و نه جا
قدم اندر قدم اندر قدم است
این عدم خود چه مبارک جای است
که مددهای وجود از عدم است
همه دلها نگران سوی عدم
این عدم نیست که باغ ارم است
این همه لشکر اندیشهٔ دل
ز سپاهان عدم یک علم است
ز تو تا غیب هزاران سال است
چو روی از ره دل یک قدم است
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۳۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3059