گفتا که کیست بر در؟ گفتم کمین غلامت
گفتا چه کار داری؟ گفتم مها سلامت
گفتا که چند رانی؟ گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی؟ گفتم که تا قیامت
دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم
کز عشق یاوه کردم من ملکت و شهامت
گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد
گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت
گفتا گواه جرح است تردامن است چشمت
گفتم به فر عدلت عدلند و بیغرامت
گفتا که بود همره؟ گفتم خیالت ای شه
گفتا که خواندت اینجا؟ گفتم که بوی جانت
گفتا چه عزم داری؟ گفتم وفا و یاری
گفتا ز من چه خواهی؟ گفتم که لطف عامت
گفتا کجاست خوشتر؟ گفتم که قصر قیصر
گفتا چه دیدی آنجا؟ گفتم که صد کرامت
گفتا چراست خالی؟ گفتم ز بیم ره زن
گفتا که کیست رهزن؟ گفتم که این ملامت
گفتا کجاست ایمن؟ گفتم که زهد و تقوا
گفتا که زهد چبود؟ گفتم ره سلامت
گفتا کجاست آفت؟ گفتم به کوی عشقت
گفتا که چونی آن جا؟ گفتم در استقامت
خامش که گر بگویم من نکتههای او را
از خویشتن برآیی نی در بود نه بامت
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۳۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3060