ای گل تو را اگر چه رخسار نازک است
رخ بر رخش مدار که آن یار نازک است
در دل مدار نیز که رخ بر رخش نهی
کو سر دل بداند و دلدار نازک است
چون آرزو ز حد شد دزدیده سجده کن
بسیار هم مکوش که بسیار نازک است
گر بیخودی ز خویش همه وقت وقت توست
گر نی به وقت آی که اسرار نازک است
دل را ز غم بروب که خانهی خیال اوست
زیرا خیال آن بت عیار نازک است
روزی بتافت سایهٔ گل بر خیال دوست
بر دوست کار کرد که این کار نازک است
اندر خیال مفخر تبریز شمس دین
منگر تو خوار کان شه خون خوار نازک است
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۴۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3071