ای چنگ پردههای سپاهانم آرزوست
وی نای نالهٔ خوش سوزانم آرزوست
در پردهٔ حجاز بگو خوش ترانهیی
من هدهدم صفیر سلیمانم آرزوست
از پردهٔ عراق به عشاق تحفه بر
چون راست و بوسلیک خوش الحانم آرزوست
آغاز کن حسینی زیرا که مایه گفت
کان زیر خرد و زیر بزرگانم آرزوست
در خواب کردهیی ز رهاوی مرا کنون
بیدار کن به زنگلهام کانم آرزوست
این علم موسقی بر من چون شهادت است
چون مومنم شهادت و ایمانم آرزوست
ای عشق عقل را تو پراکنده گوی کن
ای عشق نکتههای پریشانم آرزوست
ای باد خوش که از چمن عشق میرسی
بر من گذر که بوی گلستانم آرزوست
در نور یار صورت خوبان همینمود
دیدار یار و دیدن ایشانم آرزوست
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۵۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3081