یوسف کنعانیام روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
سرو بلندم تو را راست نشانی دهم
راست تر از سروقد نیست نشانی راست
هست گواه قمر چستی و خوبی و فر
شعشعهٔ اختران خط و گواه سماست
ای گل و گلزارها کیست گواه شما؟
بوی که در مغزهاست رنگ که در چشمهاست
عقل اگر قاضی است کو خط و منشور او؟
دیدن پایان کار صبر و وقار و وفاست
عشق اگر محرم است چیست نشان حرم؟
آن که به جز روی دوست در نظر او فناست
عالم دون روسپیست چیست نشانی آن؟
آن که حریفیش پیش وان دگرش در قفاست
چون که به راهش کند آن به برش درکشد
بوسهٔ او نز وفاست خلعت او نز عطاست
چیست نشانی آنک هست جهانی دگر؟
نو شدن حالها رفتن این کهنههاست
روز نو و شام نو باغ نو و دام نو
هر نفس اندیشهٔ نو نوخوشی و نوغناست
نو ز کجا میرسد؟ کهنه کجا میرود؟
گر نه ورای نظر عالم بیمنتهاست
عالم چون آب جوست بسته نماید ولیک
میرود و میرسد نو نو این از کجاست؟
خامش و دیگر مگو آن که سخن بایدش
اصل سخن گو بجو اصل سخن شاه ماست
شاه شهی بخش جان مفخر تبریزیان
آن که در اسرار عشق هم نفس مصطفاست
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۶۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3086