ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست در شکرینه‌ی یقین سرکهٔ انکار نیست گر چه تو خون خواره‌یی رهزن و عیاره‌یی قبلهٔ ما غیر آن دلبر عیار نیست کان شکرهاست او مستی سرهاست او ره نبرد با وی آنک مرغ شکرخوار نیست هر که دلی داشته‌ست بندهٔ دلبر شده‌ست هر که ندارد دلی طالب دلدار نیست کل چه کند شانه را چون که ورا موی نیست پود چه کار آیدش آن که ورا تار نیست با سر میدان چه کار آن که بود خرسوار تا چه کند صیرفی هر کش دینار نیست جان کلیم و خلیل جانب آتش دوان نار نماید درو جز گل و گلزار نیست ای غم ازین جا برو ور نه سرت شد گرو رنگ شب تیره را تاب مه یار نیست ای غم پرخار رو در دل غم خوار رو نقل بخیلانه‌ات طعمهٔ خمار نیست دیدهٔ غین تو تنگ میمت ازان تنگ تر تنگ متاع تو را عشق خریدار نیست ای غم شادی شکن پر شکر است این دهن کز شکرآکندگی ممکن گفتار نیست مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3094