هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به چمن میرویم عزم تماشا که راست
نوبت خانه گذشت نوبت بستان رسید
صبح سعادت دمید وقت وصال و لقاست
ای شه صاحب قران خیز ز خواب گران
مرکب دولت بران نوبت وصل آن ماست
طبل وفا کوفتند راه سما روفتند
عیش شما نقد شد نسیهٔ فردا کجاست؟
روم برآورد دست زنگی شب را شکست
عالم بالا و پست پرلمعان و صفاست
ای خنک آن را که او رست ازین رنگ و بو
زان که جزین رنگ و بو در دل و جان رنگهاست
ای خنک آن جان و دل کو رهد از آب و گل
گر چه درین آب و گل دستگه کیمیاست
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۷۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3097