بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست که بندهٔ قد و ابروی توست هر کژ و راست فتد به پای تو دولت نهد به پیش تو سر که آدمی و پری در ره تو بی‌سر و پاست پریر جان من از عشق سوی گلشن رفت تو را ندید به گلشن دمی نشست و بخاست برون دوید ز گلشن چو آب سجده کنان که جویبار سعادت که اصل جاست کجاست؟ چو اهل دل ز دلم قصهٔ تو بشنیدند ز جمله نعره برآمد که مست دلبر ماست پس آدمی و پری جمع گشت بر من و گفت بده ز شرق نشان‌ها که این دمت چو صباست جفات نیز شکروار چاشنی دارد زهی جفا که درو صد هزار گنج وفاست قفا بداد و سفر کرد شمس تبریزی بگو مرا تو که خورشید را چه رو و قفاست؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3100