برات عاشق نو کن رسید روز برات زکات لعل ادا کن رسید وقت زکات برات و قدر خیالت دو عید چست وصال چو این و آن نبود هست نوبت حسرات به باغ‌های حقایق برات دوست رسید ز تخته بند زمستان شکوفه یافت نجات چو طوطیان خبر قند دوست آوردند ز دشت و کوه برویید صد هزار نبات دو شادی است عروسان باغ را امروز وفات در بگشاد و خریف یافت وفات بیا که نور سماوات خاک را آراست شکوفه نور حق است و درخت چون مشکات جهان پر از خضر سبزپوش دانی چیست؟ که جوش کرد ز خاک و درخت آب حیات ز لامکان برسیده‌ست حور سوی مکان ز بی‌جهت برسیده‌ست خلد سوی جهات طیور نعرهٔ ارنی همی‌زنند چرا؟ که طور یافت ربیع و کلیم جان میقات به باغ آی و قیامت ببین و حشر عیان که رعد نفخهٔ صور آمد و نشور موات اذان فاخته دیدیم و قامت اشجار خموش کن که سخن شرط نیست وقت صلات مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3106