جهان و کار جهان سر به سر اگر باد است چرا ز باد مکافات داد و بیداد است به باد و بود محمد نگر که چون باقی‌ست ز بعد ششصد و پنجاه سخت بنیاد است ز باد بولهب و جنس او نمی‌بینی؟ که از برای فضیحت فسانه‌شان یاد است چنین ثبات و بقا باد را کجا باشد؟ درین ثبات که قاف کمتر آحاد است نبود باد دم عیسی و دعای عزیر عنایت ازلی بد که نور استاد است اگر چه باد سخن بگذرد سخن باقی‌ست اگر چه باد صبا بگذرد چمن شاد است ز بیم باد جهان همچو برگمی‌لرزد درون باد ندانی که تیغ پولاد است؟ کهی بود که به جز باد در جهان نشناخت کهی کهی نکند زان که که نه فرهاد است تو باخبر نشوی گر کنم بسی فریاد که از درون دلم موج‌های فریاد است اگر تو بحر ببینی و موج بر تو زند یقین شود که نه باد است ملک آباد است مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3115