اندرآ عیش بی‌تو شادان نیست کیست کو بندهٔ تو از جان نیست؟ ای تو در جان چو جان ما در تن سخت پنهان، ولیک پنهان نیست دست بر هر کجا نهی جان است دست بر جان نهادن آسان نیست جان که صافی شده‌ست در قالب جز که آیینه دار جانان نیست جمع شد آفتاب و مه این دم وقت افسانهٔ پریشان نیست مستی افزون شده‌ست و می‌ترسم کین سخن را مجال جولان نیست دست نه بر دهان من تا من آن نگویم، چو گفت را آن نیست مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۰۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3126