بر شکرت جمع مگس‌ها چراست؟ نکتهٔ لاحول مگس ران کجاست؟ هر نظری بر رخ او راست نیست جز نظری کو ز ازل بود راست اسب خسان را به رخی پی بزن عشوه ده ای شاه که این روی ماست عشوه و عیاری و جور و دغل تو نکنی ور کنی از تو رواست از تو اگر سنگ رسد گوهر است گر تو کنی جور، به از صد وفاست تیره نظر چون که ببیند دو نقش جامه درد، نعره زند کین صفاست چون که هر اندیشه خیالی گزید مجلس عشاق خیالش جداست کعبه چو از سنگ پرستان پر است روی به ما آر، که قبله‌ی خداست آن که ازین قبله گدایی کند در نظرش سنجر و سلطان گداست جز که به تبریز بر شمس دین روح نیاسود و نخفت و نخاست مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3127