همچو گل سرخ برو دست دست
همچو میی خلق ز تو مست مست
بازوی تو قوس خدا یافت یافت
تیر تو از چرخ برون جست جست
غیرت تو گفت برو راه نیست
رحمت تو گفت بیا هست هست
لطف تو دریاست و منم ماهیاش
غیرت تو ساخت مرا شست شست
مرهم تو طالب مجروحهاست
نیست غم ار شست توام خست خست
ای که تو نزدیک تر از دم به من
دم نزنم پیش تو جز پست پست
گر چه یکی یوسف و صد گرگ بود
از دم یعقوب کرم رست رست
مست همیگرد درین شهر ما
دزد و عسس را شه ما بست بست
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۱۱
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3135