گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند عالم همه ویران شود جان غرقهٔ طوفان شود آن گوهری کو آب شد آن آب بر گوهر زند پیدا شود سر نهان ویران شود نقش جهان موجی برآید ناگهان بر گنبد اخضر زند گاهی قلم کاغذ شود کاغذ گهی بی‌خود شود جان خصم نیک و بد شود هر لحظه‌یی خنجر زند هر جان که اللٰهی شود در خلوت شاهی شود ماری بود ماهی شود از خاک بر کوثر زند از جا سوی بی‌جا شود در لامکان پیدا شود هر سو که افتد بعد ازین بر مشک و بر عنبر زند در فقر درویشی کند بر اختران پیشی کند خاک درش خاقان بود حلقه‌ی درش سنجر زند از آفتاب مشتعل هر دم ندا آید به دل تو شمع این سر را بهل تا باز شمعت سر زند تو خدمت جانان کنی سر را چرا پنهان کنی؟ زر هر دمی خوش تر شود از زخم کان زرگر زند دل بی‌خود از باده‌ی ازل می‌گفت خوش خوش این غزل گر می فرو گیرد دمش این دم ازین خوش تر زند مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3162