عاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بود؟ چون که جمال این بود رسم وفا چرا بود؟ این همه لطف و سرکشی قسمت خلق چون شود؟ این همه حسن و دلبری بر بت ما چرا بود؟ درد فراق من کشم ناله به نای چون رسد؟ آتش عشق من برم چنگ دوتا چرا بود؟ لذت بی‌کرانه‌یی‌ست عشق شده‌ست نام او قاعده خود شکایت است ورنه جفا چرا بود؟ از سر ناز و غنج خود روی چنان ترش کند آن ترشی روی او روح فزا چرا بود؟ آن ترشی روی او ابرصفت همی‌شود ورنه حیات و خرمی باغ و گیا چرا بود؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3184