خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد که نفی ذات من در وی همی اثبات من گردد ز حرف عین چشم او ز ظرف جیم گوش او شه شطرنج هفت اختر به حرفی مات من گردد اگر زان سیب بن سیبی شکافم حوری‌یی زاید که عالم را فروگیرد رز و جنات من گردد وگر مصحف به کف گیرم ز حیرت افتد از دستم رخش سرعَشر من خواند لبش آیات من گردد جهان طوراست و من موسی که من بیهوش و او رقصان ولیکن این کسی داند که بر میقات من گردد برآمد آفتاب جان که خیزید ای گران جانان که گر بر کوه برتابم کمین ذرات من گردد خمش چندان بنالیدم که تا صد قرن این عالم درین هیهای من پیچد برین هیهات من گردد مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3186