دل من چون صدف باشد خیال دوست در باشد کنون من هم نمی‌گنجم کزو این خانه پر باشد ز شیرینی حدیثش شب شکافیده‌ست جان را لب عجب دارم که می‌گوید حدیث حق مر باشد غذاها از برون آید غذای عاشق از باطن برآرد از خود و خاید که عاشق چون شتر باشد سبک رو همچو پریان شو ز جسم خویش عریان شو مسلم نیست عریانی مر آن کس را که عر باشد صلاح الدین به صید آمد همه شیران بود صیدش غلام او کسی باشد که از دو کون حر باشد مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3200