برون شو ای غم از سینه که لطف یار می‌آید تو هم ای دل ز من گم شو که آن دلدار می‌آید نگویم یار را شادی که از شادی گذشته‌ست او مرا از فرط عشق او ز شادی عار می‌آید مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید که کفر از شرم یار من مسلمان‌وار می‌آید برو ای شکر کین نعمت ز حد شکر بیرون شد نخواهم صبر گر چه او گهی هم کار می‌آید روید ای جمله صورت‌ها که صورت‌های نو آمد علم‌هاتان نگون گردد که آن بسیار می‌آید در و دیوار این سینه همی‌درد ز انبوهی که اندر در نمی‌گنجد پس از دیوار می‌آید مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3217