با تلخی معزولی میری بنمی‌ارزد یک روز همی‌خندد صد سال همی‌لرزد خربندگی و آن گه از بهر خر مرده بهر گل پژمرده با خار همی‌سازد زنهار نخندی تو تا اوت نخنداند زیرا که همه خنده زین خنده همی‌خیزد ای روی ترش بنگر آن را که ترش کردت تا او شکری شیرین در سرکه درآمیزد ای خستهٔ افتاده بنگر که که افکندت چون درنگری او را هم اوت برانگیزد گر زان که سگی خسبد بر خاک سر کویش شیر از حذر آن سگ بگدازد و بگریزد مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3230