در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد من در پی آن دلبر عیار برفتم او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد من در عجب افتادم از آن قطب یگانه کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد ناگاه یک آهو بد و صد رنگ عیان شد کز تابش حسنش مه و خورشید فغان کرد آن آهوی خوش ناف به تبریز روان گشت بغداد جهان را به بصیرت همدان کرد آن کس که ورا کرد به تقلید سجودی فرخنده و بگزیده و محبوب زمان کرد آن‌ها که بگفتند که ما کامل و فردیم سرگشته و سودایی و رسوای جهان کرد سلطان عرفناک بدش محرم اسرار تا سر تجلی ازل جمله بیان کرد شمس الحق تبریز چو بگشاد پر عشق جبریل امین را ز پی خویش دوان کرد مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3267