بیچاره کسی که می ندارد غوره به سلف همی‌فشارد بیچاره زمین که شوره باشد وین ابر کرم برو نبارد باری دل من صبوح مست است وام شب دوش می‌گزارد گفتم به صبوح خفتگان را پامزد وی‌ام که سر برآرد امروز گریخت شرم از من او بر کف مست کی نگارد؟ ساقی‌ست گرفته گوشم امروز یک لحظه مرا نمی‌گذارد جام چو عصاش اژدها شد بر قبطی عقل می‌گمارد خاموش و ببین که خم مستان چون جام شریف می‌سپارد مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۹۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3323