ببریدند دزدی را مگر دست نزد دَم دستِ خود بگرفت و برجست بدو گفتند ای محنت رسیده چه خواهی کرد این دست بریده چنین گفت او که نام دوستی خاص بر آنجا کرده بودم نقش ز اخلاص کنون تا زنده‌ام اینم تمامست که بی این زندگی بر من حرامست ز دستم گر چه قسمی جز الم نیست چو بر دستست نام دوست غم نیست چو ابلیس لعین اسرار دان بود اگر سجده نمی‌کرد او ازان بود ز خلق خود دریغش آمد آن راز نکرد آن سجده، دعوی کرد آغاز که تا هم او وهم خلق جهان هم نه بینند آن دَر و آن آستان هم که تا نوری ازان در پردهٔ عز نگردد در نظر آلوده هرگز عطار نیشابوری : الهی نامه : بخش هشتم : بخش هشتم : (۷) حکایت آن دزد که دستش بریدند گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/33320