گرمابهٔ دهر جان فزا بود‌ زیرا که درو پری ما بود مر پریان را ز حیرت او‌ هر گوشه مقال و ماجرا بود عقل است چراغ ماجراها‌ آن جا هش و عقل از کجا بود؟ در صرصر عشق عقل پشه‌ست‌ آن جا چه مجال عقل‌ها بود؟ از احمد پا کشید جبریل‌ از سدره سفر چو ماورا بود گفتا که بسوزم ار بیایم‌ کان سو همه عشق بد ولا بود تعظیم و مواصلت دو ضدند‌ در فسحت وصل آن هبا بود آن جا لیلی شده‌ست مجنون‌ زیرا که جنون هزار تا بود آن جا حسنی نقاب بگشود‌ پیراهن حسن‌ها قبا بود یوسف در عشق بد زلیخا‌ نی زهره و چنگ و نی نوا بود وان نافخ صور مانده بی‌روح‌ کان جا جز روح دوست لا بود در بحر گریخت این مقالات‌ زیرا هنگام آشنا بود مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3348