پیش از آن کندر جهان باغ و می و انگور بود از شراب لایزالی جان ما مخمور بود ما به بغداد جهان جان اناالحق می‌زدیم پیش از آن کین دار و گیر و نکتهٔ منصور بود پیش از آن کین نفس کل در آب و گل معمار شد در خرابات حقایق عیش ما معمور بود جان ما همچون جهان بد جام جان چون آفتاب از شراب جان جهان تا گردن اندر نور بود ساقیا این معجبان آب و گل را مست کن تا بداند هر یکی کو از چه دولت دور بود جان فدای ساقی‌یی کز راه جان در می‌رسد تا براندازد نقاب از هرچه آن مستور بود ما دهان‌ها باز مانده پیش آن ساقی کزو خمرهای بی‌خمار و شهد بی‌زنبور بود یا دهان ما بگیر ای ساقی ورنی فاش شد آنچه در هفتم زمین چون گنج‌ها گنجور بود شهر تبریز ار خبر داری بگو آن عهد را آن زمان که شمس دین بی‌شمس دین مشهور بود مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3355