آن زمانی را که چشم از چشم او مخمور بود
چون رسیدش چشم بد کز چشمها مستور بود
شادی شبهای ما کز مشک و عنبر پرده داشت
شادی آن صبحها کز یار پرکافور بود
از فراز عرش و کرسی بانگ تحسین میرسید
تا به پشت گاو و ماهی از رخش پرنور بود
هر طرف از حسن از بد لیلییی کاسد شده
ذره ذره همچو مجنون عاشق مشهور بود
دل به پیش روی او چون بایزید اندر مزید
جان دراویزان ز زلفش شیوهٔ منصور بود
شمع عشق افروز را یک بار دیگر اندر آر
کوری آن کس که او از عشرت ما دور بود
ساقییی با رطل آمد مر مرا از کار برد
تا ز مستی من ندانستم که رشک حور بود
نقش شمس الدین تبریزیست جان جان عشق
کین به دفترهای عشق اندر ازل مسطور بود
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۴۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3367