رو ترش کردی مگر دی باده­ات گیرا نبود؟ ساقی­ ات بیگانه بود و آن شه زیبا نبود؟ یا به قاصد رو ترش کردی ز بیم چشم بد بر کدامین یوسف از چشم بدان غوغا نبود؟ چشم بد خستش ولیکن عاقبت محمود بود چشم بد با حفظ حق جز باطل و سودا نبود هین مترس از چشم بد وان ماه را پنهان مکن آن مه نادر که او در خانهٔ جوزا نبود در دل مردان شیرین جمله تلخی‌های عشق جز شراب و جز کباب و شکر و حلوا نبود این شراب و نقل و حلوا هم خیال احولی­ست اندران دریای بی‌پایان به جز دریا نبود یک زمان گرمی به کاری یک زمان سردی در آن جز به فرمان حق این گرما و این سرما نبود هین خمش کن در خموشی نعره می‌زن روح وار تو که دیدی زین خموشان کو به جان گویا نبود؟ مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3368