رسید آن پیر را سر الهی که مردی ز آن ما گردید خواهی برو سوی خرابات و نشان خواه که پیریست آن ز حمالان این راه بیامد مرد و شرح حال او خواست بدو گفتند دی شد کار او راست بصد زاری و غم دی مرد اینجا جهان برخود بسردی برد اینجا سپیدش موی بود و روی زردی همه حمالی خم خانه کردی همی بردی سبوی خمر بر دوش ولی هرگز نکردی قطرهٔ نوش بهر گامی که در ره برگرفتی بسوز جان و درد دل بگفتی که ای دارنده دنیا و دین هم ببخش آنرا که آنش نیست و این هم عطار نیشابوری : اسرارنامه : بخش نهم : الحکایه و التمثیل گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/33739