شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود
زان که شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود
شاه ما از پردهیی بر جان چو خود را جلوه کرد
جان ما بیخویش شد زیرا که شه بیخویش بود
شاه ما از جان ما هم دور و هم نزدیک بود
جان ما با شاه ما نزدیک و دوراندیش بود
صاف او بیدرد بود و راحتش بیدرد بود
گلشن بیخار بود و نوش او بینیش بود
یک صفت از لطف شه آنجا که پرده برگرفت
آب و آتش صلح کرد و گرگ دایهی میش بود
جان مطلق شد ز نورش صورتی کو جان نداشت
گشت قربان رهش آن کس که او بدکیش بود
نیست میگفتیم اندر هست گفت آری بیا
هست شد عالم ازو موقوف یک آریش بود
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۵۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/3379