علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود گر زمستان بد بود اندر بهاران صد شود بر بهار جان فزا زنهار تو جرمی منه علت ناصور تو گر زان که گرگ و دد شود هر درخت و باغ را داده بهاران بخششی هر درخت تلخ و شیرین آنچه می‌ارزد شود ای برادر از رهی این یک سخن را گوش دار هر نباتی این نیرزد آن که چون سر زد شود از هزاران آب شهوت ناگهان آبی بود کز خمیرش صورت حسن و جمال و خد شود وان گه آن حسن و جمالان خرج گردد صد هزار تا یکی را خود از آن­ها دولتی باشد شود نیک بختان در جهان بسیار آیند و روند لیک بر درگاه شمس الدین نباید رد شود هر که او یک سجده کردش گر چه کردش از نفاق در دو عالم عاقبت او خاصهٔ ایزد شود از جفاها یاد ماور ای حریف باوفا زان که یاد آن جفاها در ره تو سد شود مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/3380